در انتظار چشمهایت چشمهایم خیسند...
پلک های چشم دلم چشم های چهره ام را بسته اند...
آری من با چشم دلم در انتظارت مانده ام
و هرچه بیشتر انتظار میکشم ... دلم بیشتر بغض میکند
و من مانند هر شب و روز مجبور میشوم و بغضم را میخورم
و با هر بغضی که در دلم نگاه میدارم... دلم تنگ تر میشود
اما هر روز با یادت امید تازه ای به انتظار میگیرم
و با خودم میگویم... آری روز آمدنت نزدیک است...
نظرات شما عزیزان: